نويسنده: رضا شيرزادي (1)

 


 

مقدمه

ناظم‌الاسلام کرماني روشنفکر مذهبي و نويسنده مشهور کتاب معتبر تاريخ بيداري ايرانيان، يکي از شخصيت‌هاي مطرح عصر مشروطيت به شمار مي‌آيد. او متأثر از امواج تجدد غربي، از يک سو اوضاع آشفته جامعه خود را مي‌بيند و از سوي ديگر در آرزوي به سامان شدن امور سياسي اجتماعي، گرايش به فعاليت‌هاي سياسي مي‌يابد و در کنار اين فعاليت‌ها، به گردآوري و تدوين تاريخ مبارزات ضد استبدادي، آزاديخواهي و مشروطه‌طلبي مي‌پردازد. (2) او بيش از آنکه مرد سياست باشد، نويسنده تحولات سياسي است که در لا به لاي وقايع‌نگاري، انديشه و گرايش سياسي است؟ در پاسخ بايد گفت ناظم‌الاسلام نظريه‌پرداز و فيلسوف سياسي نيست بلکه داراي گرايش‌هاي عمومي سياسي است و به عبارت ديگر ديدگاه‌هاي عمومي سياسي دارد و اساساً به تأمل در امر سياسي نپرداخته و اثري مستقل نيز در اين زمينه ندارد. او در مقام يک مورخ سياسي سعي دارد بر اساس ديده‌ها و شنيده‌هاي مستقيم خود، به تشريح تلاش‌هاي ملت در راه مبارزه با استبداد به منظور استقرار نظامي قانون‌گرا و جامعه‌اي مترقي بپردازد و به دليل وصف و ثبت بي‌باکانه تحولات منتهي به انقلاب مشروطه، به عنوان تاريخ‌نگاري تمام عيار ظاهر مي‌شود که در صدد ارائه معياري براي راهنمايي انسان امروز از خلال سرگذشت و احوال گذشته است. عصاره‌ي ديدگا‎ه‌هاي سياسي او در لابه لاي تاريخ‌نگاري‌اش در زمينه‌هايي همچون ظلم‌ستيزي، رفع عقب‌ماندگي، انتقاد از جهل عمومي، ضرورت آگاه‌سازي اقشار جامعه، ضرورت آزادي سياسي، اجراي قانون، مشروطه‌خواهي و ضرورت اعتدال و نفي خشونت، قابل توضيح است.

شرح حال

1. زندگي

ميرزا محمد پسر علي کرماني الاصل مشهور به ناظم‌الاسلام کرماني در سال 1280 ق مطابق 1242 ش مصادف با دوره پادشاهي ناصرالدين شاه قاجار، در شهر کرمان متولد شد. او از هفت سالگي به تحصيل خواندن و نوشتن فارسي و سپس مقدمات عربي پرداخت. شوق او به آموختن به ميزاني بود که در بيست سالگي از تحصيل صرف و نحو و حساب و منطق و هيئت قديم فراغت حاصل کرد و قادر بود اين علوم را تدريس کند. يکي از استادان ميرزا محمد، ميرزا عبدالحسين بردسيري معروف به ميرزا آقاخان کرماني نويسنده انقلابي دوره مشروطه و مقتول در راه آزادي، بود. ميرزا محمد در بيست و هشت سالگي براي تکميل تحصيلات، عزم سفر نمود و در محرم 1309 ق براي تحصيل در علوم معقول که مورد علاقه محصلين روشنفکر بود، به تهران مهاجرت کرد. در تهران در حوزه درس ميرزا ابوالحسن جلوه، سيد شهاب‌الدين شيرازي و سپس حاج ميرزا حسن آشتياني و حاج شيخ هادي نجم آبادي حاضر شد.

2. شرايط سياسي اجتماعي

چندي از ورود ميرزا محمد به تهران نگذشته بود که مسئله رژي و تنباکو پيش آمد و در همه کشور شوري به پا کرد. او نيز به تدريج جزء طلابي شد که دم از تجدد
خواهي مي‌زدند. چند مسئله موجب گرايش يافتن او به سوي فعاليت‌هاي سياسي و آزاديخواهانه شد:
اول، شور و شوق دروني نسبت به آزادي و تنفر از ظلم و ستم قاجار به اهل کرمان؛
دوم، معاشرت وي با ميرزا آقاخان کرماني که استاد او بود؛
سوم، معاشرت وي در تهران با مجتهدين مخالف استبداد و مطالعه و بررسي آثار قلمي مناديان آزادي؛
چهارم، پس از قتل ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضا کرماني، کرماني‌هاي مقيم تهران اهانت‌هاي چند ساله‌اي را تحمل کردند. آنها مي‌بايست از نسبت کرماني بودن، خود را به دور بدارند تا از انواع بلايا مصون بمانند. اين مسئله به قدري شدت داشت که بعضي نام‌خانوادگي کرماني را از خود برداشتند. (3) ميرزا محمد چند سالي را پس از قتل ناصرالدين شاه به تحصيل، تدريس و معاشرت با آزاديخواهان گذراند تا به حوزه درس ميرزا سيدمحمد طباطبايي (از رهبران مشروطيت) راه يافت و با فرزندان او به ويژه سيد محمد صادق طباطبايي (آزاديخواه و رئيس مجلس ملي در دوره چهاردهم) آشنايي پيدا کرد.
در سال‌هاي اول سلطنت مظفرالدين شاه، مستبدين بسيار مخالف مدارس و دروس جديد بودند و اهل منبر را نيز وادار مي‌کردند تا عليه علوم جديد تبليغ کنند. اين مسئله در سال 1317 ق در شاه عبدالعظيم در حضور سيد محمد طباطبايي مطرح و کسب تکليف شد که مستبدين و مخالفين اصلاحات تا اين حدود نتوانند مردم را از معارف جديد دور کنند. سيد محمد صادق طباطبايي فرزند سيد محمد طباطبايي پيشنهاد کرد علاج اين است که از طرف مجتهدين خصوصاً شخص آقاي طباطبايي اقدام به تأسيس مدرسه‌اي کنند. طباطبايي پيشنهاد فرزند را پذيرت و مدرسه اسلام تأسيس شد. رياست مدرسه را سيد محمد صاق طباطبايي عهده‌دار شد و ابتدا سيد حسن خان که از تحصيلکرده‌هاي جديد بود، به عنوان مدير و ناظم انتخاب شد اما چون از عهده اداره امور مدرسه برنيامد، لذا ميرزا محمد کرماني به مدرسه دعوت و به عنوان ناظم و مدرس برخي دروس انتخاب شد و به همين دليل به ناظم‌الاسلام کرماني شهرت يافت. او در مديريت مدرسه لياقت به خرج داد و ضمناً به تأليف کتب درسي براي دانش‌آموزان پرداخت. از جمله مي‌توان به کتاب شمس‌التصاريف (که به نام برادرش ميرزا هدايت‌الله شمس‌الحکماء چاپ شد) و شمس‌اللغات نام برد که سال‌ها جزء کتب مدارس در همه‌ ايران بودند. از ديگر آثار ناظم‌الاسلام، ترجمه فارسي مقامات حريري (که مجال چاپ نيافت) و علائم‌الظهور در تشريح علائم ظهور حضرت بقيه‌الله (عج) است. در همان زمان که مدرسه اسلام شهرت يافت و مورد توجه رجال قرار گرفت. ميرزا علي اصغر خان اتابک (صدراعظم) لقب ناظم‌الاسلام را رسمي کردند و فرمان آن را صادر نمودند. (4)
با نزديک شدن به زمان مشروطيت و اوج گرفتن نهضت قانوني‌خواهي، عدالت‌طلبي و آزاديخواهي، ناظم‌الاسلام نيز جذب محافل طلاب پرشور قانون طلب شد و توجه‌اش رفته رفته از مدرسه و تدريس معطوف به سياست، تشکيل انجمن‌هاي سري، تأسيس روزنامه و نشر مقالات گرديد. اين علاقه و گرايش در دوره‌هاي بعدي نيز ادامه يافت طوري که پس از افتتاح مجلس، پس از روزنامه مجلس، دومين نشريه‌اي که مجوز انتشار گرفت، روزنامه نداي وطن به صاحب امتيازي ناظم‌الاسلام بود. (5)
اشتغال يافتن ناظم‌الاسلام به امور سياسي همزمان با درگير شدن سيد محمد صادق طباطبايي در فعاليت‌هاي سياسي بود، بنابراين هر دو از رسيدگي به امور مدرسه وا ماندند. ناظم‌الاسلام در کنار پرداختن به امور سياسي، چند سالي را صرف تأليف کتاب تاريخ بيداري ايرانيان کرد. او در سال 1320 ق تأهل اختيار کرد. ناظم‌الاسلام در حوادث مقدماتي مشروطه، نه مانند برخي هم‌قدمان خود به وکالت و مقاماتي رسيد و نه مانند عده‌اي ديگر گرفتار سختي‌ها، بلايا، شکنجه و حبس گرديد و تنها نتيجه‌اي که از سال‌ها مجاهدت برد، نمايندگي مجلس توسط برادرش ميرزا هدايت‌الله شمس‌الحکما بود. (6)
در سال 1330 ق و پس از استقرار مشروطيت، ناظم‌الاسلام به واسطه بالا رفتن سن و گرفتاري‌هاي خانه و خانواده، ميل بازگشت به وزن خود کرمان نمود و به تکليف دوستان شغل قضا در دادگستري کرمان را قبول کرد. در راه بازگشت به کرمان دزد بر قافله زد و ناظم‌الاسلام از دزدان خواست که فقط اوراق و بسته کاغذ را که يادداشت‌هاي تاريخ بيداري ايرانيان بود، به او واگذارند. دزدان ابتدا گمان بردند آن بسته، اسکناس است و چون مطمئن شدند که چنين نيست، قبول کردند. به هر جهت ناظم‌الاسلام پس از بيست سال دوري از وطن، وارد کرمان شد در حالي که تحولات فکري و روحي بسياري را پشت سر گذارده بود. از اين رو فضاي اجتماعي کرمان که تعصب‌آميز مي‌نمود، براي او چندان رضايت‌بخش نبود. در هر حال ناظم‌الاسلام تهيدست، در امر قضا سربلند درآمد و با آنکه امکان همه گونه استفاده براي او فراهم بود، چنين نکرد.
در سال 1337 ق آنفلوانزايي عمومي در کرمان شايع شد. در همين ايام ناظم‌الاسلام نيز گرفتار تب و عوارض آنفلوانزا شد و در اواخر صفر 1337 ق مطابق با آبان ماه 1297 ش درگذشت.

3. آثار

آثار مکتوب ناظم‌الاسلام عموماً کتب درسي مدارس آن دوره بوده‌اند، آثاري از قبيل 1. شمس‌التصاريف، 2. شمس‌اللغات، 3. خلاصة‌العوامل، 4. مقامات حريري و 5. علائم‌الظهور. (موضوع اين کتاب‌ها صرف و نحو عربي و علائم ظهور امام زمان (عج) است)، 6. تاريخ بيداري ايرانيان (کتابي که نام او را جاودانه ساخته و جزء آثار معتبر مشروطيت به شمار مي‌آيد). (7) ناظم‌الاسلام در سرآغاز کتاب در مورد انگيزه و روش خود در نگارش آن، چنين مي‌نگارد:
«... گاهي که از درس و تدريس و تأليف و تصنيف علوم متداوله معموله زمان دماغم خسته و خاطرم را ملالي حاصل مي‌شد، قدري مشغول مطالعه کتب تواريخ و وقايع گذشته مي‌شدم تا آينده را از گذشته قياس کنم و از حوادث ماضيه عبرت گيرم. پس از مطالعه کتب تاريخ ايراني، آنچه مقصود بود، نيافته زيرا که بعضي از آن کتب پر بود از شرح حالات سلاطين به عبارات متملقانه که گويا هر پادشاهي مداحي مخصوص داشته که عيوب او را مستور کرده، و هر مدح و فعل حسني که در عالم گمان داشته از شجاعت رستم و سخاوت حاتم و عدل نوشيروان، و حلم احنف، و حکمت افلاطون، و فصاحت قس، و زهر سلمان، درباره او نگاشته، و به او منسوب داشته ... و برخي مملو بود از تعصبات مذهبي که اشخاص جاهل براي جذب قلوب عامه جمع نموده، و کم کم جزو تاريخ قرار داده‌اند، که هنوز نگارنده را از جهلا بيم است که پرده از روي اين کار بردارد. بالاخره آنچه مقصود از ضبط تاريخ گذشتگان است براي عبرت آيندگان از حالات سلاطين، يا انقراض دول و سبب انقراض آنها، يا حالات علماء و مردان بزرگ که در هر وقتي خدمتي به هئيت جامعه انسانيت کرده‌اند، يا خيانت مردمان پست فطرت که باعث خرابي مملکتي شده‌اند، که از مطالعه آنها خواننده بداند نتيجه عمل ثبت است بر جريده عالم، و همواره زبان‌هايي که هنوز در زير هزاران پرده غيب است. به مدح و قدح او گويا است، که سائق غيرت نيکوکاران شود و مانع از اقدام بدکاران، در اين کتب نديدم و پيوسته در انديشه بودم که بر سبک مورخين اروپا کتابي در تاريخ ايران بنگارم و نکات تاريخي را در آن مندرج دارم.
آنچه خود از عجايب و غرايب روزگار ديده و از اخبار صحيحه آنچه شنيده و حوادث بزرگ اين دوره تمدن و بيداري ايرانيان که خود مشاهده کرده، و خدمات بزرگ مردان سترگ که کوشش در بيداري خفتگان ايران کرده‌اند و زحماتي که رجال با عزم در اصلاح مفاسد اين خاک پاک نموده، به طريق روزنامه بر خلاف سياق و شيوه غير مرضيه متملقان چاپلوس بدون ملاحظه به عبارت ساده مصطلح خالي از اغراقات شاعرانه و اغلاقات منشيانه در اين صحايف درج و برخي از عمر گرانمايه در آن خرج کردم... و ابتداي دوره اين تاريخ را از ابتداي دوره زندگاني خود قرار دادم». (8)
بنابراين ناظم‌الاسلام تلاش دارد از ذکر شرح حال پادشاهان و تملق‌گويي‌هاي رايج، فراتر رود و اساساً به چيستي تحولات تاريخي بپردازد و بيش از هر چيز عين واقعيت اتفاق افتاده را بازتاب دهد تا مردم عبرت گيرند. در عين حال گرايش او به زعم خود، بازتاباندن زحمات مصلحين و آزاديخواهان به دور از اغراق است که سرآغاز حوادث را از ابتداي تولد خود قرار داده است.
ناظم‌الاسلام کرماني از دوم ذيحجه 1322 ق ديده‌ها و شنيده‌هاي خود را درباره‌ انقلاب مشروطه و بيداري ايرانيان ثبت کرد و چون به محافل آزاديخواهان آن زمان که به دفاع از مشروطه تشکيل مي‌شد، راه داشت، توانست گفتگوهاي آنان را يادداشت کند. او نظر خود را نيز اغلب به آنها مي‌افزود. وي ابتدا قسمتي از يادداشت‌هاش را به صورت پاورقي در روزنامه کوکب دري که خود مدير و ناشرش بود، منتشر کرد. ظاهراً توجه مردم به اين پاورقي‌ها، ناظم‌الاسلام را به فکر چاپ و نشر جزوه‌هاي مستقلي با عنوان تاريخ بيداري ايرانيان انداخت. به اين ترتيب چاپ اول اين اثر به صورت جزوات هفتگي به قطع خشتي و به خط نسخ و حواشي و پاورقي به خط نستعليق با چاپ سنگي و نقاشي صورت اشخاص و با کيفيتي تقريباً مناسب در پنجاه و پنج جزوه با عنوان مقدمه تاريخ بيداري ايرانيان منتشر کرد و در اين جزوه‌ها گزارش گونه‌اي از مهم‌ترين وقايع دوره پادشاهي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه نوشت. در سال‌هاي 1330 - 1328 ميرزا حسن طهراني براي اولين بار اين يادداشت‌ها را به خط شمس الکتاب، چاپ سنگي کرد. در سال‌هاي 1332-1324 ش سيد محمد هاشمي کرماني اين کتاب را به انضمام شرح حالي نسبتاً کامل از مؤلف و مقدمه‌اي درباره‌ي کتاب، در قطع وزيري و با حروف سربي و جلد ممتاز منتشر کرد.
چاپ سوم در سال 1346ش و بنابر سرلوحه کتاب ظاهراً به يادگار جشن‌هاي تاجگذاري در سه مجلد و به اهتمام علي اکبر سعيدي سيرجاني منتشر شد. چاپ چهارم و پنجم نيز به ترتيب در سال 1362 ش و 1377 -1376ش در دو مجلد نشر يافت. (9)
مجلد اول تاريخ بيداري ايرانيان مشتمل بر مقدمه، جلد اول، دوم و سوم، و حاوي زندگينامه گروهي از رجال معاصر مؤلف و وقايع دوره ناصري و مظفري است. اين مجلد رويدادهايي از ذيحجه 1322 ق تا رمضان 1324 را شامل مي‌شود. مباحث مقدمه در شرح حال آزاديخواهاني چون سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي و ميرزا رضا کرماني، روحانياني چون سيد محمد طباطبايي و دولتمردان ترقي‌خواهي چون ميرزا حسين‌خان سپهسالار و امير کبير است. ناظم الاسلام نقطه شروع ترقي ايرانيان را دوران صدارت اميرکبير دانسته است. او همچنين حالات ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه را شرح داده و آنان را پادشاهاهاني دمدمي مزاج و ساده‌لوحي معرفي کرده است. او در مقدمه، شرح مبسوطي بر امتيازنامه رژي نگاشته و به دعواي ميان علما و دربار بر سر اين امتياز پرداخته و نامه‌ها و تلگرام‌هاي متعددي را که ميان طرفين رد و بدل شده، آورده است. (10)
مجلد دوم حاوي جلدهاي چهارم و پنجم و اضافات و ملحقات است و وقايع شوال 1324 ق تا رجب 1327 ق را در بر دارد. در اين بخشش نيز ثبت وقايع روزانه تا بيستم صفر 1325ق ادامه يافته، ولي از اين تاريخ تا سوم جمادي الاولي 1326 در ثبت وقايع وقفه افتاده است. ظاهراً مؤلف تا وقايع بيستم صفر 1325 را براي چاپ آماده کرده بوده که با علني شدن مخالفت محمدعلي شاه با مجلس و رويارويي شاه و ملت، موقع را براي نشر بقيه جزوه‌ها مقتضي ندانسته و از تنظيم بقيه مطالب خودداري کرده و اين سکوت تا جمادي‌الاولي 1326 ادامه داشته است. ناظم الاسلام از چهارم جمادي‌الاولي 1326 ق به وقايع روزانه ادامه داد ولي اين بار به سبب پيش آمدن اوضاع ويژه‌اي پس از به توپ بستن مجلس که از آن به «يوم التوپ» ياد مي‌کند و تعطيلي مشروطه، لحن خود را تغيير داد و جانب احتياط را در پيش گرفت. آخرين جلد تاريخ بيداري ايرانيان با شرح وقايع سيزدهم رجب 1327 ق به پايان مي‌رسد ولي مطلب ناتمام مانده است. ظاهراً مطلب بقيه داشته اما از ادامه يادداشت‌هاي ناظم‌الاسلام چيزي باقي نمانده است. جز يک صفحه که حاوي وقايع دوازده تا چهاردهم رمضان 1329 ق است. (11)
نثر تاريخ بيداري ايرانيان ساده و روان است اما مؤلف در موارد متعددي از کلمات فرنگي استفاده کرده و آنها را به صورت‌هاي مختلف در متن ضبط کرده است. ادوارد براون مؤلف تاريخ ادبي ايران، کتاب را از نظر سبک و جمله‌بندي و استناد، بر تاريخ‌هاي عمومي و پر از لفظ قلم افرادي چون رضاقلي خان هدايت و لسان الملک (ميرزا محمد تقي خان سپهر) برتر دانسته است. (12) از مطالب کتاب تاريخ بيداري ايرانيان، بسياري از مورخان تاريخ مشروطيت از جمله احمد کسروي استفاده کرده‌اند. (13) مهدي ملک‌زاده مورخ مشروطيت ايران معتقد است گرچه تاريخ بيداري ايرانيان داراي مطالب سودمندي است و نويسنده به بعضي از حوادثي که در آن زمان رخ داده، علاقه‌مند بوده يا اطلاع بيشتري از آنها داشته است ولي چون ناظم‌الاسلام قسمت اعظم کتاب را به شرح محافل سري اختصاص داده و اقدام وي و يارانش نيز در اين محافل در پيدايش مشروطيت ثمري نداشته است، مي‌توان نتيجه گرفت که اين کتاب براي آيندگان نوشته نشده بلکه براي خوشامد کساني که در آن زمان مي‌زيسته‌اند، تأليف شده است. (14)
سعيدي سيرجاني معتقد است کتاب تاريخ بيدراي ايرانيان بي‌غرضانه‌ترين و مطمئن‌ترين منبع است براي کساني که مي‌خواهند در علل و حوادث انقلاب مشروطه ايران و وقايع آن روزگاران مطالعه کنند. ناظم‌الاسلام نه چنان در متن حوادث بوده است که غرض‌ها چشم دلش را کور کند و ترس از رسوايي‌ها يا آرزوي جاه و منصب، او را به توجيه واقعيات و تعريف حقايق کشاند، نه چنان سطحي و بي‌خبر بوده و دستي از دور بر آتش داشته است که تماشاگر رجزخوان حوادث باشد. (15)
باستاني پاريزي نيز مطالب کتاب را صد در صد واقعي و صادقانه دانسته و معتقد است که اعترافات ناظم‌الاسلام در احوال خصوصي خود و ترسي که پس از به توپ بستن مجلس بر او عارض شده بود، حاکي از صدق و صحت بقيه مطالب است. ناظم‌الاسلام براي خود رسالتي بزرگ قائل بوده و آن حفظ سنگر تاريخ‌نويسي مشروطه بوده است، از اين رو اعتراف مي‌کند که در يوم التوپ به سبب ترس از کشته شدن، از حضور در صحنه منازعه خودداري کرده است. تا فرصت نگارش اين تاريخ را داشته باشد. (16)

انديشه‌ي سياسي

نقد قدرت با چشم‌انداز حاکميت قانون

برخي از محققين مشروطه، ناظم‌الاسلام کرماني را در زمره روشنفکران مذهبي عرف‌گرا و مشروطه‌خواه قرار مي‌دهند که در نوشته‌هاي خود، از چگونگي دو قدرت مذهبي و سياسي، شرع و عرف و جدال بين آنها پرده برداشته است. (17) ناظم‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان را به تشريح تلاش‌هاي ملت از جان گذشته و از ستم استبداد به جان آمده، در راه برافکندن حکومت فردي و استقرار نظامي قانون‌گرا و ايجاد جامعه‌اي مدرن و مترقي، اختصاص مي‌دهد. اين نوع نگرش، خود واجد گرايش سياسي محسوب مي‌شود و در نوع خود جسورانه، بي‌باکانه و کم‌نظير است. او در طيف سياسي عصر خود، در زمره آزاديخواهان، اصلاح‌طلبان و مبارزان قرار مي‌گيرد. در اين دوره هدف پيشوايان مردم از ايجاد حکومت مشروطه، پايان دادن به قدرت فردي و تسلط جبارانه سليقه‌هاي شخصي صاحبان قدرت بود. آرزوي مشروطه‌خواهان اين بود که بر سرتاسر کشور، قانوني حکومت کند که احکامش در مورد همگان يکسان باشد و همه کساني که در اين محدوده جغرافيايي زندگي مي‌کنند، از امکانات اجتماعي و مواهب طبيعي بهره‌مند گردند. ديدگاه‌هاي ناظم‌الاسلام کرماني نيز در چارچوب همين فضاي فکري، قابل بررسي و تحليل است. او اگرچه متخصص، انديشمند و فيلسوف سياسي نيست، داراي ديدگاه‌هاي آزاديخواهانه، عدالت‌طلبانه و ظلم‌ستيز است که در لا به لاي تحليل‌هاي تاريخي قابل مشاهده و حصول مي‌باشد. در ادامه به عمده‌ترين محورهاي انديشه و گرايش سياسي او مي‌پردازيم.

پرداختن به رجال اصلاح‌طلب و تجددخواه

ناظم‌الاسلام در مقدمه کتاب خود به بررسي زندگينامه گروهي از رجال اصلاح‌طلب و تجددخواه هم عصر خود مي‌پردازد و زحمات و خدمات آنها را مي‌ستايد. از جمله اين افراد مي‌توان به ميرزا آقاخان کرماني (مقتول به امر محمد علي شاه)، شيخ احمد روحي (مقتول به امر محمد علي شاه)، حاج ميرزا حسن خان خبيرالملک (مقتول به امر محمد علي شاه)، حاج شيخ ابوجعفر فقيه کرماني، ميرزا سيد محمد طباطبايي، امير کبير، سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي، ميرزا رضاکرماني، ميرزا حسين‌خان سپهسالار، آقا شيخ علي (مؤلف قانون ناصري و مخترع تفنگ ته پر)، ميرزا ملکم‌خان، امين‌الدوله، ميرزا سيد محمد صادق طباطبايي، يوسف خان مستشارالدوله، حاج شيخ محمد واعظ اصفهاني، و ناظم الاطباء کرماني اشاره کرد. تمامي اين افراد از زمره مبارزان آزادي و از مؤسسان مشروطيت و داراي گرايش تجددخواهي بودند. ناظم الاسلام حدود 205 صفحه از کتاب را به شرح حال اينان اختصاص مي‌دهد. در ذيل، ديدگاه او در مورد برخي از اين شخصيت‌ها مورد اشاره قرار مي‌گيرد.
1. سيد محمد طباطبايي: او ضمن اشاره به مسئله‌اي، ارادت خود را به طباطبايي چنين ابراز مي‌نمايد:
«آقاي طباطبايي را به دوستي سيد جمال‌الدين متهم مي‌داشتند بلکه مردم را از مصاحبت آقا دور و از معاشرتش مهجور نمايند. اين شهرت بر حرص من به خدمت آقا افزود و مکرر مي‌خواستم از آقا استدعا کنم و از حالات سيد استفسار نمايم. تا روزي يکي از دوستان مرا ملاقات نمود و در مقام پند و اندرز گفت به آشکار خدمت آقاي طباطبايي مرويد و طريقه احتياط را از دست ندهيد. سبب را پرسيدم، گفت: جنابش را متهم نموده‌اند به اينکه جمهوريت را طالبند و قانونيت مملکت را مايل، به اين جهت پادشاه را با ايشان رغبتي نيست و درباريان را به ايشان ميلي ني، در جواب گفتم:

اي پدر پند کم ده از عشقم *** که نخواهد شد اهل، اين فرزند
من ره کوي عافيت دانم ***چه کنم کاو فتاده‌ام به کمند». (18)

2. ميرزا تقي خان اميرکبير: ناظم‌الاسلام اگر چه هنوز در دوره قاجار زندگي مي‌کند، اما بي‌پروا نظر خود را در مورد اميرکبير چنين مي‌نويسد:
«اگرچه ما در اين تاريخ خود، بيداري ايرانيان را از سال 1322 شروع کرده‌ايم، لکن اگر خيال خود را جمع کنيم و به نظر دقت و انصاف در تاريخ گذشتگان بنگريم، هر آينه به خوبي مشاهده مي‌کنيم که در مجاري سنه 1265 بسياري از امور و وقايع را که دلالت دارد بر بيداري ايرانيان و قدم گذاردن آنها به راه تمدن و باعث و مسبب آن را جز مرحوم ميرزا تقي خان اميرنظام، احدي را سراغ نداريم چه آن بزرگ مرد از آن يکه اشخاصي بود که به قابليت خود بدون اسباب و مساعدت خارجي از پستي به بلندي رسيد. پس پسر آشپز قائم‌مقام بود و در اثناي کار و شغل، خويش را داراي رتبه و مقام صدارت نمود، دوست و دشمن، او را از نوادر دهر شمرده‌اند و از خلقت‌هاي فوق‌العاده دانسته و کارهاي اميرنظام از ترتيب و انتظام قشون و اصلاح حال و کار دفتر و ماليه که خرج، دو کرور اضافه بر دخل بود و عمارت و مرمت خرابي‌هاي ديگر که به زودي محال مي‌نمود و همه در يک دو سال صورت گرفت، گواه و دليل بزرگي مرد است». (19)
3. سيد جمال‌الدين اسدآبادي: ناظم‌الاسلام در توصيف ويژگي‌هاي سيد جمال‌الدين از عبارات خاصي استفاده مي‌کند:
«نخستين فروزنده آسمان شرف و جلال و اولين مربي عالم تربيت و کمال، حامل لواء آزادي و حريت و هواخواه استقلال حقوق بشريت، پيشرو آزادي‌طلبان مملکت عجم و سر سلسله تربيت يافتگان طوايف و امم، العالم الرباني و البحر الصمداني السيد محمد جمال‌الدين بن السيد صفدر المعروف به افغاني، از اول اشخاص مشهور اين قرن است که عالم تمدن را به انوار ساطعه علم و فضيلت منور فرمود و سلسله هواخواهان ترقي مقام انسانيت را به پيش قدمي سرافراز و مفتخر نمود». (20)
او براي سيد جمال نقشي در مشروطيت ايران قائل است و مي‌نويسد:
«مقصود سيد در ظاهر اتحاد دول اسلاميه و اتفاق مسلمانان بود. ليکن در معني، جمهوريت و مشروطيت ايران را ساعي و جاهد بود. در مجالس علني، مفاسد استبداد و سلطنت استبدادي را آشکار مي‌فرمود و در محافل سري، دوستان خود را تحريض و ترغيب مي‌نمود به بيداري مردم. لکن پس از تبعيد و نفي از طهران، دوستانش را وصيت مي‌فرمود به کتمان و استتار مقصد». (21)
4. ميرزا حسين خان سپهسالار: ناظم‌الاسلام در مورد ميرزاحسين‌خان سپهسالار مي‌نويسد:
«يکي از اشخاص بزرگ که ترقيات ايران را در نظر داشت و به يک اندازه اثري در اين عالم گذارد، مرحوم ميرزا حسين‌خان سپهسالار و باني مدرسه ناصريه و عمارت بهارستان است که اين عمارت عاليه و اين بناي شامخه که امروز ملجأ و مرجع انام است، از آثار خيريه مرحوم سپهسالار است.» (22)
ناظم‌الاسلام در همين بخش اتفاقي را در مورد پيشگويي سپهسالار نقل مي‌کند که جالب توجه است. او مي‌نويسد:
«...ظل‌السلطان گفت با ميرزا حسين‌خان سپهسالار خوب نبودم و در تاريخ مسعودي او را به بدي ياد نموده‌ام لکن پيش‌بيني و مآل‌انديشي سپهسالار باعث شد که من او را بعد از اين به نيکي و زيرکي معرفي کنم، چه پس از معزولي او روزي که عازم بر مسافرت به خراسان بود، به ديدن او رفتم مشغول به نماز بود، من با عمه خود صحبت مي‌داشتم و آنها را از جهت بي‌لطفي شاه بابايم تسليت مي‌دادم که ميرزا حسين‌خان از نماز فارغ شد و رو کرد به عمه من و گفت: برادر تو خانه و عمارت مرا از دستم گرفت و من اميدوارم که روزي آيد و همين خانه و عمارت من پارلمان و مکان جلوس مبعوثين گردد، که همان پارلمان، ريشه استبداد قاجاريه را از بيغ برکند. و اين گفتار ميرزا حسين‌خان هميشه در تذکار و خاطر من بود تا اينکه خانه او را ديدم که مجلس مبعوثين و محل اجتماع وکلاء ملت گرديد». (23)
5. آقا شيخ علي مخترع: ناظم‌الاسلام از آقا شيخ علي به عنوان مخترع تفنگ ته پر و نوعي ساعت، و کالسکه نام مي‌برد که گرفتار مضيقه مالي مي‌شود و نزد ناصرالدين شاه حضور يافته، استعانت مي‌طلبد.
شرح ماوقع را چنين اذعان مي‌دارد:
«گويند ناصرالدين شاه وقتي ساعت معروف و نمونه کالسکه را ديد گفت حيف صد حيف که فکر شما در مقام صنعت صرف شود شما بايد اين هوش خدا داده را مصروف دين و علم و مذهب بفرمائيد. شيخ علي به ناصرالدين شاه گفت اگر مخارج يک مدرسه را بدهيد، من يک مدرسه تشکيل مي‌دهم که در هر اطاقي از آن مدرسه يک علم صنعتي تدريس شود و پس از زماني قهراً صنايع ايران در تحت علميت خواهد آمد ولي ناصرالدين شاه چون ديد اين مدرسه اگر منعقد گردد، اصلاح اهالي ايران را منتج خواهد گرديد، لذا جواب داد حيف است که فکر شما در جزئيات خراب شود.» (24)
6. ميرزا ملکم‌خان: ناظم‌الاسلام، ملکم‌خان را بيدارکننده ايرانيان مي‌خواند و در مورد او مي‌نويسد:
«اديب کامل و اديب فاضل جامع محاسن بيان و معاني بيت‌العتيق دانش و بينش را باني ميرزا ملکم‌خان اصفهاني، شرح خدمات لايقات آن مرحوم در جنبش خفتگان و بيداري ايرانيان دفتري عليحده را درخور است. مي‌توان گفت اول کسي است که تخم قانون در اين سرزمين کاشت چنان که ميرزا ملکم‌خان قانوني معروف گشت». (25) «وقتي ساز تمدن آغاز نمود که از هزار نفر يک نفر به اين مراتب آشنا نبود و کلمات او اثري شايان در قلوب ايرانيان نمود و تا همين اواخر با ضعف مزاج و غلبه شيخوخيت، از انجام مأموريت خود از خدمت به عالم تربيت و تشديد مباني آدميت خودداري نکرد و مُرد در حالتي که نام گرامي او ابد زنده و آثارش تا قيامت پاينده است و ثبت است بر جريده عالم دوام او. روزنامه قانون و ساير نوشتجات ميرزاملکم‌خان اقوي شاهدي است بر فضل و دانش و وطن‌دوستي و ملت‌پرستي او». (26)
ستايش و بزرگداشت اين آزاديخواهان و مبارزان راه آزادي در شرايطي از سوي ناظم‌الاسلام صورت گرفته است که همگي مورد غضب و فشار دولت و دربار قاجار بودند.

انتقاد از ظلم و جور قاجار

ناظم‌الاسلام به انتقاد از قاجار به ويژه ناصرالدين و مظفرالدين شاه مي‌پردازد. در مورد ناصرالدين شاه مي‌نويسد:
«در پنجاه سال سلطنت يک قدم به جانب اصلاحات برنداشت و براي اسکات ملت در سالي چند به صدور يک فرمان دروغين، مردم را به خواب غفلت انداخت و پنجاه سال بهترين اوقات مغتنم ايران را به رايگان از دست داد. هر کس را که استشمام ترقي در او مي‌نمود به قتل مي‌رسانيد، چنانچه نماند در ايران سر جنباني که سرش را با سنگ استبداد نکوفت، هر يک از وزرايش که اندک قوت مي‌گرفت، فوراً او را ضعيف مي‌ساخت. الغاء ضديت بين وزراء و درباريان شعار پلتيکي شاهانه بود و خود را وارث اعظم جميع متمولين ايران خاصه درباريان که مي‌شناخت، بود. بسا خاندان بزرگ که از ابواب سلطاني به نان شب محتاج گرديد. مسافرت‌هاي اروپا به اندازه‌اي اين پادشاه را مرعوب ساخت که هر خواهش نامشروعي را ادني دولت اروپا مي‌نمود، به اسم صلح پسندي تسليم مي‌کرد - از همه بيشتر مرعوب روسها بود، بلکه در باطن، خود را تحت حمايت آنها مي‌پنداشت - حتي در مسئله وليعهدي هم آنچه روس‌ها خواستند، مجري شد». (27)
ناظم‌الاسلام در مورد مظفرالدين شاه عباراتي شنيدني به کار مي‌برد. او مي‌نويسد:
«اين پادشاه زايدالوصف ساده‌لوح، سهل‌القبول، متلون‌المزاج، مسخره و مضحکه پسند، بد خلوت و با شرم حضور بود - امور سلطنت با ميل عمله‌جات خلوت با وزراء خود غرض، اداره مي‌شد.
خلوتيان پادشاه گويا از پست فطرتان و پست نژادان و بي‌تربيت و بداخلاقان انتخاب شده بود. و از اين رو وضع دربار ملاعبه بود، پادشاه شخصاً با آن همه تعليم و تربيت داراي هيچ علم نبود و از اطلاعات سياسي و تاريخي و غيره که لازمه جهانداري است، بي‌بهره بود و از اين رو آمال بيني و عاقبت‌انديشي حتي براي خود و اخلاف خويش هم به خاطرش خطور نمي‌کرد». (28)

عقب‌ماندگي ايران

پيش از پيروزي انقلاب مشروطيت، ناظم‌الاسلام با جمعي از مبارزان در انجمن مخفي فعاليت مي‌کرد. در اولين جلسه اين انجمن (1322 ق) خطاب به جمع، شرحي از اوضاع نابسامان کشور، پيشرفت برخي از ملل آسيايي همچون روسيه و هند، و ضرورت قيام و حرکت براي از بين بردن ظلم و فراهم کردن اسباب ترقي، ارائه مي‌کند، که چنين است:
«اي آقايان و اي دانشمندان و اي وطن‌دوستان و اي اسلام‌خواهان و اصلاح‌طلبان و اي غيرتمندان، آيا خوابيد يا بيدار؟ آيا غيرت وطني و شرف نوعي و حس ملي و مذهبي و دولت‌دوستي و ملت‌پرستي و معارف‌خواهي در شما هست يا نه؟ آيا شما خود را در عداد انسان مي‌شماريد يا نه؟ اگر حس انسانيت داريد چرا فکري به حال راز خود و هموطنان و هم‌کيشان خود نمي‌فرمائيد و چرا در اوضاع عالم مشاهده نمي‌نمائيد؟ اين مملکت ژاپون برادر شرقي و آسيايي شماست که مي‌بينيد چگونه به اوج ترقي صعود نموده و چه حرکات محيرالعقول و خارق‌ عادت نمود، و مي‌نمايد. روسيه و هندوستان نيز همچنين ... ما اهالي ايران چه تقصير کرده و چه گناهي مرتکب شديم که بايد در نهايت ذلت و خواري و مسکنت و خاکساري بوده، در جزء وحشي‌ها و بي‌تربيت‌ها محسوب باشيم و مبتلاي هزاران دردهاي بي‌درمان از خارج و داخل گرديم. اين است امر نان و گوشت و روغن و ساير مأکولات، آن است حال آب و هوا و ساير مشروبات، گاهي به تعديات حکام ظالم، و زماني گرفتار ظلم ديوانيان، وقتي به ستم و هواي ميل و نفس کسبه گرفتاريم. کوچه و خيابان‌ها کثيف، حمام‌ها و آب‌ها بدبو و نجس، نه راه آهني داريم و نه کارخانه و روزنامه آزادي، نه اخبار يوميه و نه آثار عيشيه، دو سه روزنامه در داخله داريم آن هم جز تملق و دروغ و چاپلوسي و مهملات، ديگر چيزي نمي‌نويسند. احدي نيست که به خيال ترقي اين ملت نجيب و اصيل و ضعيف افتد، حکام به رشوه و تعارف خو گرفته‌اند، وزراي خائن وطن عزيز را به بهايي کم و ثمني بخش به اجانب از هر جانب مي‌فروشند، رؤساي گرفتار اغراض شخصي مي‌باشند، نه کشتي و دريا داريم نه عدليه، نه مدارس داريم نه مجالس، نه معارف نه محارف، نه فلاحت نه زراعت، نه علم عسکري نه تربيت لشکري، نه آسايش نه آرامش، نه حال نه مال، نه شب نه روز ... وقت را غنيمت دانيد و فرصت را مغتنم شماريد بيائيد جنبش و حرکتي نمائيد و در موجبات ترقي مملکت و تربيت افراد ملت و ابناء وطن عزيز، کوشش و جوشش نمائيد شايد بالاخره بتوانيد اهالي مملکت را از قيد عبوديت و اسارت رهايي داده، آزاد سازيد و مقام منيع شرف و مليت و قوميت و افتخار را درک نمائيد و خود را به مقام عزت و سربلندي برسانيد و آب‌هاي رفته را به زور بازوي غيرت و حميت به جوي باز آريد». (29)
ناظم‌الاسلام سپس درمورد ضرورت آگاهي دادن به عموم مردم در مورد دفع ظلم چنين پيشنهاد مي‌کند:
«امروزه بايد مردم را بيدار کنيم که نه ظلم کنند و نه قبول ظلم. خداوند در قرآن در وصف مؤمنين فرموده است: لاَ يُظْلَمُونَ‌ وَ لاَ يُظْلَمُونَ‌، قبول کننده ظلم با ظالم مساوي است. چنانکه ما بايد مظلومين را بيدار کنيم که قبول ظلم نکنند همچنين بايد ظالم را نيز آگاه کنيم که ظلم نکند و اين هر دو حاصل گردد به اجراء قانون». (30)
به اين ترتيب ناظم‌الاسلام ريشه عقب‌ماندگي و نابساماني‌هاي کشور و ملت را در ظلم حکام، و راه آن را در مبارزه با آن و نهايتاً اجراي قانون مي‌داند.

آزاديخواهي و قانون‌طلبي

ناظم‌الاسلام کرماني عاشق آزادي و دلباخته حکومت قانون است. تأليف کتاب تاريخ بيداري ايرانيان و ثبت وقايعي که زمينه‌ساز نهضت مشروطيت ايران شد و دلبستگي او به ثبت فعاليت‌ها و اقدامات آزاديخواهان و مجاهدان و حتي اقدام به تأسيس انجمن مخفي بيانگر آزاديخواهي اوست. همچنين روزي که پس از ماه‌ها انتظار توأم با نگراني و ترديد، نمايندگان ملت از قانون اساسي که سرانجام به توشيح محمد علي شاه رسيده است، استقبال مي‌کنند و خطابه مي‌خوانند، ناظم‌الاسلام از شدت شادي سر از پا نمي‌شناسد و با عباراتي که نمودار شعف باطني اوست، ابراز مي‌دارد:
«... از شدت مسرت و فرح گريه دست داده چه، چنين روزي را مگر در خواب مي‌ديدم که به اين زودي و اين آساني و اين ارزاني مملکت و وطن ما صاحب قانون اساسي، و ملت در زير سايه معدلت زندگاني نمايد. از خداوند رحيم خواستاريم که ارکان اين اساس مقدس را مستحکم و مشيد فرمايد». (31)
به اين ترتيب ناظم‌الاسلام به حکم تأثيري که از مصاحبت با آزاديخواهان پذيرفته است، هواخواه قانون، آزادي، مشروطه و عدالت است.

انتقاد از عوام جاهل

ناظم‌الاسلام در موارد متعددي در کتاب تاريخ بيداري ايرانيان از مردم انتقاد مي‌کند. گاهي از جهل و بي‌خبري آنان مي‌نالد و به سيد محمد طباطبايي که پس از برچيده شدن بساط مشروطه، گوشه انزوا در باغ درکه گزيده و دستخوش غصه قوم و حزن جهالت مردم است، دلداري مي‌دهد که: «روز اول که بنده عرض کردم جهالت مردم و عدم علم آنها مانع ترقي است». (32) گاهي تغيير ذائقه، مردم را خوش نمي‌دارد و مي‌نويسد:
«مردم از مشروطه بد مي‌گويند اشخاصي که قسم‌هاي متعدده خورده‌اند که حافظ مشروطه و حامي مجلس باشند، به اندازه‌اي از مشروطه بد مي‌گويند که نهايت ندارد، عجب است که ته مانده مجلس را همين مردم غارت کرده و مي‌کنند، آجرهاي مجلس را همين مردم بردند که در انجمن‌ها قسم خوردند، خانه‌هاي مردم را همين رجاله‌ها غارت کردند که قسم خورده بودند حامي و حافظ مشروطه باشند ... اين مردم جاهل و رجاله مي‌باشند که نه مشروطه مي‌دانند و نه دين و نه خداوند و نه پيغمبر را، اين نيست مگر از جهل و ناداني». (33)

اعتدال و نفي خشونت

ناظم‌الاسلام ماجراجو و احساساتي نيست و سعي دارد بر اساس عقل و منطق رفتار کند و در بسياري موارد، مرد واقع‌بين و معتدلي به نظر مي‌رسد که از تندروي‌هاي آتش مزاجان رنج مي‌برد و عقايد اعتدالي و مآل‌انديشانه خود را بي‌هيچ واهمه و پرده‌پوشي باز مي‌گويد و مي‌نويسد. او از خون‌ريزي و کشتار متنفر و از اغتشاش و بلوا، گريزان است. براي نمونه با شنيدن اخبار جنگ تبريز منقلب مي‌شود و مي‌نويسد:
«اخبار موحشي از آذربايجان مي‌رسد، خدا کند که دروغ باشد ديگر ضرر بس است، مردم در اين دو ساله از دست رفتند خدا لعنت کند...». (34)

جمع‌بندي

عمده‌ترين مباحث مقاله را مي‌توان در عناوين ذيل خلاصه، جمع‌بندي و نتيجه‌گيري کرد:
1. ناظم‌الاسلام کرماني از روشنفکران مذهبي اواخر دوره قاجاريه و عمدتاً عصر مشروطيت به شمار مي‌آيد.
2. ناظم‌الاسلام ضمن فراگيري تحصيلات سنتي فقه و اصول، علايق سياسي جديد پيدا مي‌کند و تحت تأثير تعاليم ميرزا آقاخان کرماني، ظلم و ستم قاجار خصوصاً به اهل کرمان و به ويژه پس از قتل ناصرالدين‌شاه به دست ميرزا رضا کرماني و معاشرت با خانواده سيد محمد طباطبايي مجتهد سرشناس تهران، معطوف به آزاديخواهي، ظلم ستيزي، مشروطه‌خواهي و قانون‌طلبي مي‌شود و در جمع طلاب ديني تجددخواه قرار مي‌گيرد.
3. او از طبقه متوسط جامعه ايران است يعني نه از عوام که بي‌خبر از اوضاع و امور سياسي اجتماع باشد و نه از سران که دست‌اندرکار همه اخبار پشت پرده: ناظم‌الاسلام در فعاليت‌هاي خود، بين تدريس در مدرسه، فعاليت‌هاي سياسي تجددخواهانه، و تأليف کتاب و مقاله در نوسان است.
4. ناظم‌الاسلام مرد سياست نيست بلکه داراي گرايش‌ها و علايق سياسي مي‌باشد و نويسنده تحولات سياسي عصر خود است. ضمن اينکه نظريه‌پرداز، متخصص و فيلسوف سياسي نيز به شمار نمي‌رود و در چارچوب تحليل انديشه عمومي سياسي قرار مي‌گيرد.
5. عمده‌ترين کتاب او که داراي شهرت و واجد گرايش‌هاي سياسي اوست، تاريخ بيداري ايرانيان مي‌باشد که جايگاه ويژه‌اي در تاريخ‌نويسي مشروطه ايران دارد.
6. از ديد او، تاريخ بيداري ايرانيان سعي در بررسي چيستي تحولات تاريخي دارد و بر آنست تا عين واقعيات اتفاق افتاده را بازتاب دهد تا مردم عبرت گيرند، از سوي ديگر از هر گونه تملق‌گويي، اغراق، مدح، ثنا، و تعصب مذهبي در ثبت ديده‌ها و شنيده‌ها پرهيز مي‌کند.
7. ناظم‌الاسلام بر اساس ديده‌ها و شنيده‌هاي مستقيم خود، به تشريح تلاش‌هاي ملت در راه مبارزه با استبداد به منظور استقرار نظامي قانون‌گرا و جامعه‌اي مترقي مي‌پردازد. اين نگرش، خود داراي گرايش سياسي، بي‌باکانه و کم‌نظير است.
8. ناظم‌الاسلام به دليل وصف و ثبت وجوه گوناگون حيات و احوال انسان در عرصه سياست و اجتماع در دوره منتهي به انقلاب مشروطه، به معني دقيق کلمه، تاريخ‌نگاري مي‌کند و همچنان که خود اذعان مي‌دارد، عمده‌ترين هدف تاريخ‌نگاري يعني عبرت از سرگذشت انسان را مطمح نظر دارد و مي‌کوشد از خلال آن سرگذشت و احوال، معيارهايي براي راهنمايي انسان و اعمال امروز او بيابد.
9. قريب دويست صفحه از کتاب تاريخ بيداري ايرانيان به بررسي زندگينامه رجال اصلاح‌طلب و تجددخواه هم عصر مؤلف اختصاص دارد. او خود اذعان مي‌دارد که در تلاش براي توصيف واقعيات خدمت مردان بزرگ و خيانت مردمان پست است.
10. محورهاي اصلي انديشه سياسي ناظم‌الاسلام کرماني مواردي از جمله انتقاد از ظلم و جور قاجار، شکوه از عقب‌ماندگي کشور، ضرورت آگاه‌سازي جامعه، دفع ظلم و مبارزه با آن، اجراي قانون، مشروطه‌خواهي، ضرورت آزادي، انتقاد از جهل عمومي، ضرورت اعتدال و نفي خشونت است.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد کرج.
2. براي آشنايي با تاريخ‌نويسي ايراني، ر. ک.، حافظ فرمانفرمائيان، «نکاتي چند درباره‌ي مشکلات تاريخ‌نويسي در ايران»، بررسي‌هاي تاريخي، ش 5 و 6، اسفند 1345.
3. سيد محمد هاشمي کرماني، «شرح حال ناظم‌الاسلام کرماني»، در: ناظم‌الاسلام کرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام: علي‌اکبر سعيدي سيرجاني، تهران: نشر پيکان، بخش اول، چاپ پنجم، 1376، صص بيست وهفت تا بيست و نه.
4. همان، ص 30.
5. محمد علي تهراني (کاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1379، ص 705.
6. ناظم‌الاسلام کرماني، پيشين، مقدمه سيد محمد هاشمي کرماني، ص سي و يک.
7. براي آشنايي بيشتر با کتاب ر. ک.، «معرفي کتاب تاريخ بيداري ايرانيان»، وحيد، ش 68، مرداد 1348؛ فرزاد عقيلي، «مقدمه تاريخ بيداري ايرانيان» وحيد، ش 72، آذر 1348؛ فاطمه ترک‌چي، «تفکر و اجتماع در ايران»، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 118، اسفند 1386؛ «براي کتاب‌خوانان و کتاب جويان»، يغما، ش 273، خرداد 1350؛ محمد مشيري، «کتاب‌هاي تازه»، بررسي‌هاي تاريخي، ش 16 و 15، مرداد و آبان 1347؛ محمد معيني، «نگاهي به: تاريخ بيداري ايرانيان، اثر ناظم‌الاسلام کرماني»، ماهنامه الکترونيکي بهارستان، ش 51، در: http://www.iich.ir.
8. همان، صص 8-7.
9. فتانه هويدا، «تاريخ بيداري ايرانيان»، دانشنامه جهان اسلام، ص 1؛ به نقل از سايت: www.encyclopedialslamica.com.
10. همان.
11. همان، ص 2.
12. ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران، ترجمه بهرام مقدادي، تحشيه و تعليق: دکتر ضياءالدين سجادي و عبدالحسين نوائي، تهران: گلشن و مرواريد، ج4، 1369، ص361.
13. احمد کسروي، تاريخ مشروطه ايران، تهران: اميرکبير، چاپ پانزدهم، 1369.
14. مهدي ملک‌زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشارات علمي، ج1، چاپ چهارم، 1373، ص 98.
15. ناظم‌الاسلام کرماني، پيشين، ص بيست و سه.
16. فتانه هويدا، پيشين، ص 2.
17. ماشاءالله آجوداني، مشروطه ايراني، تهران: نشر اختران، چاپ چهارم، 1383، ص 160.
18. ناظم‌الاسلام کرماني، پيشين، ص 63.
19. همان، ص 66.
20. همان، ص 70.
21. همان، ص 83.
22. همان، ص 134.
23. همان، ص 142.
24. همان، ص 148.
25. همان، ص 149.
26. همان، صص 153- 152.
27. همان، ص 127.
28. همان، ص 131.
29. همان، صص 248- 246.
30. همان، ص 267.
31. همان، صص 36- 35.
32. همان، ص 168.
33. همان، ص 163.
34. همان، ص 164.

منابع :
آجوداني، ماشاءالله، مشروطه ايراني، تهران: نشر اختران، چاپ چهارم، 1383.
براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، ترجمه بهرام مقدادي، تحشيه و تعليق: دکتر ضياءالدين سجادي و عبدالحسين نوائي، تهران: گلشن و مرواريد، 1369.
«براي کتاب‌خوانان و کتاب جويان»، يغما، ش 273، خرداد 1350.
ترک‌چي، فاطمه، «تفکر و اجتماع در ايران»، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 118، اسفند 1386.
تهراني (کاتوزيان)، محمد علي، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: شرکت سهامي انتشار، 1379.
فرمانفرمائيان، حافظ، «نکاتي چند درباره‌ي مشکلات تاريخ‌نويسي در ايران»، بررسي‌هاي تاريخي، ش 5 و 6، اسفند 1345.
عقيلي، فرزاد، «مقدمه تاريخ بيداري ايرانيان» وحيد، ش 72، آذر 1348.
کرماني، ناظم‌الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام: علي اکبر سعيدي سيرجاني، تهران: نشر پيکان، چاپ پنجم، 1377.
کسروي، احمد، تاريخ مشروطه ايران، تهران: اميرکبير، چاپ پانزدهم، 1369.
مشيري، محمد، «کتاب‌هاي تازه»، بررسي‌هاي تاريخي، ش 16 و 15، مرداد و آبان 1347.
«معرفي کتاب تاريخ بيداري ايرانيان»، وحيد، ش 68، مرداد 1348.
معيني، محمد، «نگاهي به: تاريخ بيداري ايرانيان، اثر ناظم‌الاسلام کرماني»، ماهنامه الکترونيکي بهارستان، ش 51، در:
http://www.iichh.ir
ملک‌زاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشارات علمي، ج1، چاپ چهارم، 1373.
هويدا، فتانه، «تاريخ بيداري ايرانيان»؛ دانشنامه جهان اسلام، به نقل از سايت:
www.encyclopediaislamica.com.


منبع مقاله:
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع جلد 3، تهران: حکمت، چاپ اول.